این بار ، حق با صدا بود...
من در سکوت می مانم!!
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
بدم میاد | 1 | 839 | nilufar52 |
زندگینامه حمید مصدق | 2 | 667 | nilufar52 |
داستان بدهکاری | 2 | 688 | nilufar52 |
کودکی | 1 | 454 | nilufar52 |
ساخت تراریوم | 0 | 237 | nilufar52 |
تمرین نویسندگی ! | 49 | 2926 | saba |
چرند و پرند | 0 | 296 | sareh |
کودکم بگو چرا.......... | 0 | 265 | sareh |
3 نقطه :: پر کردن جای خالی کلمات ::: | 57 | 7569 | sara |
کاشکی ... | 0 | 255 | minrobin |
یک شب ... | 0 | 241 | minrobin |
بنام فرهاد | 2 | 473 | sareh |
زندگی | 5 | 595 | sareh |
مشاعره | 11 | 3623 | sara |
اشعار برگزیده سهراب سپهری | 11 | 6531 | sara |
گناه دل | 0 | 288 | minrobin |
ابلیس | 0 | 261 | 40shomar |
گالشهایم کو؟ | 0 | 258 | 40shomar |
افسانه ی وفا | 0 | 246 | 40shomar |
دلم پره | 0 | 283 | minrobin |
این بار ، حق با صدا بود...
من در سکوت می مانم!!
سپیده دمان از پس شبی دراز،
در جان خویش، آواز خروسی میشنوم از دور دست
و با سومین بانگش درمییابم که رسوا شدهام!
در این روزهای سرد پاییزی ....
درون من زمستان را تجربه می کند ....
و در این شبهای یخ زده ....
آدم برفی این کودک درون اما خوشحال است ....
چه قه قه شادمانه ای ....
و چه کودکانه ....
چه جالب!!
مهران
حتی نفسهای مرا از من گرفتند
من مردهام در من هوای هیچکس نیست
دنیای مرموزیست ما باید بدانیم
که هیچکس اینجا برای هیچکس نیست
باید خدا هم با خودش روراست باشد
وقتی که میداند خدای هیچکس نیست
من میروم هرچند میدانم که دیگر
پشت سرم حتی دعای هیچکس نیست
شاید تکراری باشم .....
اما
شک نکن تکرار نمیشم
هــــوا ســــرد اســــت
در ســـــرم ســـوزیســــت
ولــــی قلبــــــم
در حســـــرت بــازگشــــتـت
داغ داغســــــت
|اس ام اس ماه محرم پیامک تسلیت محرم|
محرم نام نخستین ماه از ماه های قمری است. علت نامگذاری این ماه به محرم آن بود که پیش از ظهور اسلام، در دوران جاهلیت، جنگ و خونریزی در این ماه ها ممنوع بود. بنی امیه در سال ۶۱ هجری، با ریختن خون سیدالشهدا و خاندان و یارانش در این ماه و پدید آوردن حادثه کربلا، احترام ماه حرام را نگه نداشتند. مجموعه اس ام اس، اشعار، دوبیتی و پیامک زیبا ویژه ماه محرم را در ادامه بخوانید.
حالا كه دشت آرزوها رام رام است حالا كه یوزی در كمین آهوان نیست
باید به دنبال هوایی تازه باشیم باید دو تایی فكر جایی تازه باشیم
پای درختی شعله ور از شاپركها پیغمبری نو از خدایی تازه باشیم
تا كی تو را در شعرها تصویر كردن؟ تا كی نبودت را فقط تفسیر كردن؟
تا كی كنار چای و قلیان شب نشینی؟ تا كی برای آمدن تاخیر كردن؟
...
بعد از تو دیگر هستی ام سامان ندارد بعد از تو دیگر زندگی امكان ندارد
بعد از تو این جریان درد استخوان سوز با مرگ من هم نقطه ی پایان ندارد
اینروزها اینگونهام! بانو! ببینم! روحی كه مثل بادها بی سرزمینم
پیراهنم خلوت ترین جای زمین است وقتی كه مرز بینمان دیوار چین است
وقتی كه آینده فقط باریست بر دوش یعنی كه تنها چاره اش سقط جنین است
سیبی برای سال نو بر شاخه ها نیست شاید سكوت خانه جزو هفت سین است
از من حسابت را سوا كردی و حالا دیگر حسابم با كرام الكاتبین است
خالیست بی شك جای من تا بینهایت هر جا كه در تقویم هایت نقطه چین است
...
سنگ مزارم را كمی آهسته بگذار
بانو! جناغ سینه اممیدان مین است
میلاد روشن(مرد بادبادکی)
اندکی دقیقتر نگاه کن .....
اندکی عمیقتر بیاندیش ....
در این زیبا جنگل افسون گر ....
تبر بر ریشه ها است! ....
و تبر به دستان در اوج مستی .....
صدای سقوط انسانیت را نمی شنوی؟! ....
تبر بر ریشه هاست!
مهران
قد بالای 180، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و ...
این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند. توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم .
چرا که خودم هم از زیبائی چیزی کم نداشتم و میخواستم به اصطلاح همسر آینده ام لا اقل از لحاظ ظاهری همپایه خودم باشد .
تصویری خیالی از آن مرد رویاهایم در گوشه ای از ذهنم حک کرده بودم ، همچون عکسی همه جا همراهم بود .
تا اینکه دیدار محسن ، برادر مرجان – یکی از دوستان صمیمی ام به تصویر خیالم جان داد و آن را از قاب ذهنم بیرون کشید.
کودکی که لنگه کفشش را دریا از او گرفته بود ؛
روی ساحل نوشت :
دریا دزد کفشهای من...
مردی که از دریا ماهی گرفته بود ،
روی ماسه ها نوشت:
دریا سخاوتمندترین سفره هستی...
موج آمد و جملات را با خود شست...
تنها برای من این پیام را گذاشت که ؛
برداشتهای دیگران در مورد خودت را ، در وسعت
خویش حل کن تا دریا باشی...
شب.....
قاصدكها با هم به قایم باشك بازی مشغولند....
و در این تاریكی پر رمز و راز....
چون پولكهایی زیبا می درخشند....
و اما من دلم چه قدر آرام است.....
غبار تیره شب بر تن شهر نشسته....
و زمین در آغوش كوهساران به خواب رفته.....
چه قدر هیاهو كم شده..
چه آرامشی دارد این شب....
خداوندا....
این دم را از من مگیر....
دلم خواب می خواهد....
مهران
می رود تا آخرش دیوار کج
نیست البته مهم آنقدرها
گر شود دیوار یک مقدار کج
مرگ می خواهد نباشد هیچ وقت
زندگی را طبع لاکردار کج
کیست او جرأت کند در زندگی
تا سر خر را کند یک بار کج؟
در چطوری می شود با تخته جور
تا نکوبد میخ را نجار کج؟
حکمتی دارد که گاهی می شود
بر سر شیخ اندکی دستار کج
بخت اگر وارونه گردد قبله هم
می شود هنگام استغفار کج
دیر می افتد همیشه، چون که هست
آدمی دوزاری اش بسیار کج
رحیم رسولی
پرندگانم را آزاد کردم
چون فهمیدم نداشتن تنها راه از دست ندادن است
یغما گلرویی
مرهم زخم هایم کنج لبان توست
-بوسه نمیخواهم-
سخن بگو...
(شاملو)
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم
کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی آنقدر مشتاقم
که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد
به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی
دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را . . .
دکتر شریعتی
تعداد صفحات : 10